هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 23 روز سن داره

هستی مامان و بابا

12

1392/2/22 1:39
نویسنده : سهیلا
1,282 بازدید
اشتراک گذاری

هستی جونم سلام مامانی ؛ قربونت برم این دفعه هم با کلی تاخیر دارم مطلب جدید مینویسم همه خاله ها میدونن که یه نی نی 1 ساله چه قدر مرافبت کردنش سخته و به خاطر همین چندان ایرادی به من وارد نیست چون واقعا مراقبت از شما یه انرژی مضاعف میخواد که من تمام تلاشمو میکنم تا کم نیارم ولی با این حال بعضی وقتا احساس خستگی شدید منو تا مرز دیوانگی میبره هر چند شیطنتای جناب عالی زودی جبرانش میکنه و با یه لبخند ناز و یا یکبار مامان گفتنت همه چی تموم میشه و من میشم مامان پر از نیرو که آماده س تا پا به پای کوچولوی ناز بدوه و باهاش بازی کنه و.......

هستی گلم شما تو 12 ماهگی که نیمه دوم اسفند و نیمه اول فروردین بود حسابی فعال شدی خیلی قشنگ پا گرفتی و بدو بدو هم میکنی. 

21 اسفند 1391 نزدیکای ظهر پسر خاله شما پاهای کوچولوشو به دنیای ما گذاشت و دل همه خانواده رو شاد کرد و خیال خاله سعیده راحت شد خاله جونم میارک باشه قدم نو رسیدهقلبماچهورا  تشویق

اسم نی نی تازه وارد خانواده هم امیر حسین شد هوراهورا

امیرحسین کوچولو خوش اومدی امیدوارم همیشه سلامت باشی و در کنار مامان و بابا روزای خوبی داشته باشین آمیییییییییییییییییییییییییییییییییییینقلبماچبغل

اینم نی نی کوچولوی خاله جون:

امیرحسین جونم

 

جیگره خاله

 

ای جاااااااااان خاله قربونت بره فدای اون نگاهت خاله جونماچ

 

شازده کوچولو

 

گل مامان ما از 21 اسفند تا 27 اسفند خونه خاله جون بودیم . سرگرم مهمون داری و نی نی بازی و شما حسابی اون چند روز بازی و بپر بپر کردی بعدش برگشتیم خونه خودمون و به سرعت مهیای عید شدیم و به موقع همه کارامون تموم شد و اولین عید نوروز با کوچولوی دوست داشتنی مامان و بابا تحویل شد و این شد اولین سالی که شما پیش ما بودی بهترین عید مون بود امسال خدا رو شکرقلبلبخند

دو روز اول عید رو سرگرم عید دیدنی بودیم خونه عمه جون؛ عمه بابایی ؛ عمو های بابایی و دختر عمه بابایی  و خاله بابایی رفتیم .کلی هم شما عیدی گرفتی 

روز سوم عید رفتیم خونه مامان جون و باباجون ( مامان و بابای من) خاله ساناز رو هم برداشتیم و رفتیم تهران ؛ عزیز دلم شما اولین بارت بود میرفتی تهران دلم میخواست خیلی بهت خوش بگذره که با کمک خاله جون حسابی به هممون خوش گذشت چون نمیخواستیم مزاحم کسی بشیم تو تعطیلات و فقط هم برای گشتن رفته بودیم از قبل هتل رزرو کرده بودیم هتل پاریز تو جردن که خوب بود. چون جاهای دیگه تو تعطیلات شلوغ میشه و برای من سخت بود با بچه جای شلوغ برم تهران رو انتخاب کردیم که هم هواش عالی بود و هم خیلی خیلی خلوت بود 

روز اول رفتیم محله قدیمی که ما قبلا اونجا ساکن بودیم افسریه-قصر فیروزه حسابی عوض شده بود با خاله ساناز کلی خاطراتمون زنده شد یادش بی خیر 

عصر 4 فروردین رفتیم برج میلاد که اونجا هم خوش گذشت ولی چون کالسکه شما رو نبرده بودم به معنای واقعی کلمه پدر منو خاله ساناز در اومد همش بغل بودی قربونت برم کلی هم تو نمایشگاه شیطنت کردی و دل همه رو برده بودی ماچماچ

صبح 5 فروردین رفتیم کاخ نیاوران حسابی گشتیم و عکس گرفتیم و شما هم به لطف روی زیاد منو خاله جون (البته ببخشید ساناز جونم ) که داشتیم از کمر درد و بازو درد میمردیم همه جا رو گشتی  فقط دو جارو ندیدیم که الان یادم نیست کجاها بود 

عصر همون روز رفتیم مرکز خرید بوستان شما و خاله جون تو مرکز بازی بچه ها بازی میکردینو منو بابایی هم کمی گشت زدیمو یه چیزایی خریدیم بعد هم با خاله ساناز رفتیم شهر کتاب و حسابی برا شما کتابای خوشگل و سی دی خریدیم

صبح 6 فروردین اتاقمونو تحویل دادیمو راه افتادیم به سمت شهر خودمون توی راه عمو اینا رو هم دیدیم که داشتن از شمال برمیگشتن ؛ شب شده بود که خاله جونو گذاشتیم خونشون و برگشتیم خونه خودمون خیلی خیلی خوش گذشت این سفر اما تا رسیدیم خونمون مثل همیشه گفتیم هیچ جا خونه خود آدم نمیشه واقعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نیشخند

بقیه روزای تعطیلات رو هم حسابی خوش گذروندیمو بیشترش پیش مامان جون بودیم و شما با فاطیما جون و ایلقار  بازی میکردین مثلا حااالااااااااچشمک

عزیز دلم 14 فروردین تولد یکسالگی شما بود اما به دلایلی نشد که به موقع جشن بگیریم هم خاله جون خونه مامان جون اینا روزای بعد زایمانش رو میگذروند و هم دختر دایی بابایی به رحمت خدا رفته بود و فامیل بابایی عزادار بودن و نمیشد بزن بکوب راه بندازیم عزیزم 

اما قربونت برم اینا دلیل نمیشه که مامانی بابایی تولد ناز دخترشونو بهش تبریک نگن 

تولدت مبارک عسلم از خدا بهترینهارو برات میخوام و امیدوارم همیشه تنت سالم لبت خندون و دلت شاد باشه گلم از خدا میخوام به منو بابایی جون سالم بده تا بتونیم تورو به بهترین شکل بزرگ کنیم آمییییییییییین دوستت دارم ناناز خانوم خودم بوووووووووسماچبغلبغلقلبقلبهوراهورا

قد عزیز دلم تا آخر 12 ماهگی : 78 سانتی متر

وزن : 14/5 کیلو گرم

و اما عکسای ناناز مامان تو 12 ماهگی:

 

 

نمایشگاه کودک محوطه برج میلاد

برج میلاد

 

سالن همایشهای برج میلاد منتظریم بابایی کارش تموم شه تا بریم بگردیم

سالن همایش

 

جلوی آسانسور برج منتظری تا نوبتمون بشه بریم بالا

 

برج میلاد

 

محوطه کاخ نیاوران

 

کاخ نیاوران

 

1

 

مرکز خرید بوستان

 

1

 

2

 

1

 

تو حیاط مامان جون اینا دارم نی نای میکنم

عید نوروز

 

تو حیاطمون دارم بازی میکنم و جوجه کوچولوهایی که مامان بابایی برام خریده رو نگاه میکنم

1

1

 

خونه عمه جونم

 

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله ساناز
24 اردیبهشت 92 1:37
خاله قربونه یه دونه عسلش بره تولدت مبارک نفسم به به امیر حسین جونم که اینجاست وای عاشق پرنسس و پرنسمم
solmaz
26 اردیبهشت 92 15:47
very very beautifull
مامان نازی
1 خرداد 92 16:26
امروز با وبلاگتون آشنا شدم ماشالله چه دختر خوشگل و توپولی دارین خدا براتون نگهش داره
منم منتظر یه نی نی هستم برام دعا کنید
به وب من هم سر بزنید ممنون


ممنون حتما به وبلاگ شما سر میزنم دوست عزیز

آذر پور والی
1 خرداد 92 16:28
سلام وبلاگ جالبی دارید من شمارو اد کردم شما هم منو لینک کنید خوشحال میشم از تجربیات شما استفداده کنم آخه من تازه مامان یه دختر شدم منتظرم



عزیزم شما که آدرس وبلاگتون رو ننوشتید
لیلی مامان یونا
1 خرداد 92 22:01
شما چقدرخوردنی هستی ماشالله
ودیعه
2 خرداد 92 1:31
وای چه نی نی نازی خدا حفظش کنه این دخمل خوشگلو
فرناز/ مامان ریحانه
15 خرداد 92 23:50