11
هستی نازم سلام مامانی؛ قربونت برم دختر بلای من ؛ این روزا انقدر شیرین و خوردنی شدی که تمام مدت یا دارم بوسه بارونت میکنم یا میچلونمت ؛ بعد از چند روز سرما خوردگی که با سرماخوردگیهای سالهای قبل خیلی فرق داشت
اما خدا رو شکر تموم شد؛ رفت اون روزای سخت بد قلقی و تب و سرفه ؛ بی صبرانه منتظر هوای بهاری و بعدش هم تابستونم ؛ هیچ وقت تو عمرم تا این حد از سرمای زمستون بیزار نشده بودم ؛ بس که امسال انواع عجیب و غریب سرماخوردگی و آنفولانزا به جون ما افتاد و حسابی حالمونو گرفت ؛ قبلانا یادمه وقتی ویروس تشریف میاورد خونه همه اعضای خونه تک تک مبتلا میشدن و بعد چند روز ایشون زحمتو کم میکردن اما امسال چند دور تو خونه میچرخه انگار راه برگشت و گم کرده
دخملیه من چند روزی میشه که سر پا میایستی و راه میفتی اصلا حواست به هیچ چیز هم نیست فقط راه میری؛ دکوریارو جمع کردیم و میز ناهارخوریه آشپزخونه رو که حسابی باهاش درگیر بودی؛جمعه 20 بهمن مامان جون اینا (مامان من) اومده بودن خونمون میز رو جمع کرئن دستشون درد نکنه و دکوراسیون اتاق شما رو هم تغییر دادیم
هنوز خوابت خیلی خیلی بده و تمام تلاشم برای منظم کردن ساعت خوابت بی نتیجه ست؛
هنوز هم بعضی شبا فقط تو کالکسه میخوابی عزیز دلم
و اما از نظر کلامی هم پیشرفتهایی داشتی؛ این چهار کلمه رو از صبح تا شب تمام مدت تکرار میکنی اما هنوز کاملا نمیدونی مخاطبت کیه و همینجوری ادا میکنی
ماما بابا دو دو ( 2) دَ دَ
عزیزکم ابدا به بخاری نزدیک نمیشی تا چشمت بهش میفته دستتو میگیری طرفشو با ادای خاصی میگی جییییییس (جیز)
وقتی هم پوشکتو عوض میکنم یادت دادم بر میداری تو دستت میریم با هم میندازیم تو سطل زباله ای ی ی ی جااااانم که انقدر باهوشی
بعدا نوشت : هستی مامان وقتی دارم این چند سطر رو مینوسیم شما دیگه راه افتادی و چند روزی هم میشه که خودت بلند میشی و تاتی تاتی تمام خونه رو میگردی از وقتی راه میری فعالیتت چندین برابر شده و اصلا آروم نمیگیری شبا بعضی وقتا بی قراری میکنی که فکر کنم به خاطر راه رفتن زیاد در طول روز شبا از خستگی نمیتونی بخوابی. قربونت برم دختر نازم انقدر دوست داشتنی قدم بر میداری که دل همه رو بردی به خصوص دل منو و بابایی رو
تو این ماه چند روزی رفتیم خونه مامان جون اینا هم برای خرید عید و هم برای اینکه من چند روزی استراحت کنم
برای کنترل ماهانه و پایش رشد هم پیش دکترت رفتیم که شوکه شدم وقتی وزن شما رو دیدم 14/40 آخه دفعه پیش 12/700 بودی
عزیز دل مامان هنوز هم همش در حال نی نای کرذنی حسااااااااااااااااااابی
مامان جون (مامان من ) برات یه تاب خیلی خوشگل کادو گرفته به مناسبت اولین چهارشنبه سوری شما که خوب چون اون موقع همه مشغول مراقبت از خاله جون و نی نی کوچمولوش هستن و مامان جون گفتن یهو یادشون میره کادوی شمارو بخرن چند روزی زودتر تاب خریداری شد و شما هم خیلی خیلی دوستش داری عزیز دلم و تا چشمت به تاب میفته با آهنگ خاصی میگی توووووو دو یعنی همون تاب تاب تاب بازیه خودمون ههه
فرشته مامان تو یازده ماهگی همه آدمای دورو برت رو مامان صدا میزنی منو بابایی و دکترتو راننده و فروشنده و همه فامیل و ........
و اما عکسای 11 ماهگی عسلک مامان:
وقتی عینک آفتابی میزنی عزیز دلم
وقتی بابایی از ماشین پیاده میشن بلافاصله بعدش شما میری پشت فرمون
وقتی هستی جونم کناربابایی دراز کشیده تلویزیون تماشا کنه و خیلی زودخوابش میبره(همه چی آرومه )
0