هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

هستی مامان و بابا

تابستان 1392

                    عزیز دلم هستی جونم شما  تابستون امسال شیرینترین دختر دنیا شده بودی با شیرین زبونیات که هر روز بیشتر و شیرینتر هم میشه     پیشرفتهای کلامیت که فوق العاده بوده و دایره لغاتت بسیار بسیار سنگینه عسلم شیطنت هم که هر چی بگم کم گفتم تمام اوقاتم فقط صرف بازی کردن و نگهداری از شما میشه و البته اطرافیان هم خیلی کمکم میکنند هر چند وقت یکبار برای تجدید قوا و گرفتن انرژی میریم خونه مامان جون اینا (مامان من ) و اونجا حسابی بازی و فعالیت داریم همگی ی ی ی ی از اتفاقات مهم دومین تابستونت شرکت تو جشن عروسیه ...
3 آذر 1392

تولد یکسالگی

     عزیزم گل من تولدت مبارک بهترینها رو برات از خدای مهربون میخوام و از صمیم قلب امید دارم همیشه در پناه اون سالم و شاد و موفق باشی به دلایلی که در پست 12 ماهگیت نوشتم نشد که به موقع جشن تولد یکسالگیت رو بگیریم ولی تو اردیبهشت ماه که من عاشقشم دو تا جشن کوچیک خودمونی یکیش خونه مامان من و یکیش هم خونه مامان جون مریم (مامان بابایی ) برات گرفتیم که یادگاری هم عکس داشته باشی و هم دور هم به یاد یکسال پیش که خدا تورو بهمون هدیه داد یه روز شاد و به یاد موندنی داشته باشیم دست همه اونایی که زحمت کشیدن و تو برگزاری جشنها کمکمون کردن درد نکنه به خصوص مامان جون ها و خاله جون ها و دایی جون که خیلی خیلی زحمت کشید...
15 خرداد 1392

12

هستی جونم سلام مامانی ؛ قربونت برم این دفعه هم با کلی تاخیر دارم مطلب جدید مینویسم همه خاله ها میدونن که یه نی نی 1 ساله چه قدر مرافبت کردنش سخته و به خاطر همین چندان ایرادی به من وارد نیست چون واقعا مراقبت از شما یه انرژی مضاعف میخواد که من تمام تلاشمو میکنم تا کم نیارم ولی با این حال بعضی وقتا احساس خستگی شدید منو تا مرز دیوانگی میبره هر چند شیطنتای جناب عالی زودی جبرانش میکنه و با یه لبخند ناز و یا یکبار مامان گفتنت همه چی تموم میشه و من میشم مامان پر از نیرو که آماده س تا پا به پای کوچولوی ناز بدوه و باهاش بازی کنه و....... هستی گلم شما تو 12 ماهگی که نیمه دوم اسفند و نیمه اول فروردین بود حسابی فعال شدی خیلی قشنگ پا گرفتی و بدو بدو هم ...
22 ارديبهشت 1392